محبت

مامانم همیشه سفارش میکنه با همه مهربون باشیم حتی اونایی که ازشون بدی دیدیم میگه شاید اونا طعم شیرین مهربونی رو نچشیدن ، مامانم میگه گذشت داشته باشید تا یه زخم کوچیک تبدیل به یه کینه ی بزرگ نشه ،میگه هر کی در خونتو زد ناامیدش نکن شاید خدا خواسته مهربونیش با دست تو به این بندش برسه. الان میفهمم مامانم خیلی میفهمه مامانم خدا شناسی رو خوب یاد گرفته بدون اینکه کلاس بره.کاش منم صبر مامانمو داشتم...

۲۷ نظر موافقین ۱۴ مخالفین ۰

امروز رویای نفوذ شیطان صفتان به کابوس تبدیل شد.

بار دیگر تقویم حماسه ایران با قدم های استوارمردم،شکوهمندانه ورق خورد.
دوباره یوم الله بیست ودوم بهمن ماه فرا رسید و شاهد سرودن حماسه ای دیگر از جنس حماسه های پارسی بودیم ، حماسه ای که قهرمانش باز هم ملت قهرمان پرور و ایثار گر ایران اسلامی بودد ، بیست و دوم بهمن ماه یک هزار و سیصد و نود چهار هجری شمسی مصادف بود با سی و هفتمین سالگرد پیروزی حق بر طاغوت و ملت مسلمان ایران اسلامی باز هم یاد سربازان روح الله کبیر را گرامی داشتند و به خیابان ها آمدند تا استقلال و جمهوریت مبتنی بر دین مقدس اسلام به یادگار مانده از رهبر عظیم الشان ملت مبارز ایران را حامی باشند و جانشین خلف بت شکن خمین را علوی وار یاری کنند ، آمده بودند تا به سید علی دوست داشتنی بگوییند ای علی روزگار ملت ایران کوفی صفت نیست و تا قیام یوسف زهرای اطهر آن موعود وعده داده شده پشت بیرق نظام اسلامی به رهبری فقیه عالیقدرش ابوذر گونه و عمار وار ایستاده اند و زبانشان چون زبان میثم تمار حامی ولایت است.
در استان ولایت مدار و شهید پرور خراسان جنوبی نیز مردمان ساده زیست و بی ریایش صادقانه به خیابان ها امده بودند تا حمایت خود را از نظام اسلامی و رهبری معظم و حکیم خویش اعلام دارند ، آماده بودند بگویند اگرچه در محروم ترین استان این مرز و بوم زندگی می کنند و از حداقل امکانات و تجهیزات استاندارد برخوردار هستند اما همچنان به انقلاب خویش وفادار هستند و استکبار ستیزی و تنفر از مستکبرین عالم در عمق وجودشان ماندگار است. 
مردمان انقلابی بیرجند از کودک و نوجوان تا میانسال و کهنسال آمده بودند ، دانشجو و دانش آموز ، کسبه و کارمند و زن و مرد ، آمده بودند تا حماسه ای زیباتر از سالیان قبل بسرایند و خاری در چشم دشمنان این نظام و مرز و بوم فرو کنند ، حضور حداکثری نسل سومی ها و نسل چهارمی های این انقلاب صحنه را زیبا و زیبا تر می کرد نسلی که نه از حکومت طاغوت خاطره ای دارند و نه شنشان به سال های اول انقلاب شکوهمند قد می دهد اما آمده بودند تا بگوییند قدر دان این امنیت و اقتدار فعلی هستند.
پیرمرد عصا زنان در کنار نوه خردسالش آمده بود تا انقلاب را و مردم انقلابی را به ذریه اش معرفی کند و نشان دهد .
آن عزیز ویلچر نشین با آمدنش نشان داد  که این ملت تا پای جان حامی ولی و انقلابشان هستند.
این ملت عدالتخواه و استکبار ستیز و حامی مظلومان بار دیگر تاریخ ساز شدند و نشان دادند که عدالتخواه و استکبار ستیز و حامی ولایت باقی خواهند ماند تا بیرق و علم به دست مهدی فاطمه عجل الله فرجه الشریف برسد و چشم انتظارند تا سربازی فرزند رسول الله را نیز در کارنامه خویش به ثبت رسانند.
به امید طلوع خورشید عدالت و ولایت مهدی صاحب الزمان (عج)
http://www.snn.ir/detail/News/487208/147

گزارش گروه خبرنگاری دانشجویی از بیرجند،حوری دخت

۲۱ نظر موافقین ۹ مخالفین ۰

تکیه گاه

یه مادر مذهبی میگفت حجاب دخترم داره خراب میشه،من خودم حجاب همه ی دخترای دبیرستانو درست کردم ولی دختر خودمو نتونستم درست کنم.گفتم شما گاهی جلوی بچه به پدر بچه بد و بیراه میگید و آدم حسابش نمیکنی؟گفت خب اون که سواد نداره و یه کارگر سادس. گفتم پس احتمالا دخترت درست نمیشه. گفت اینطوری نگید بمن راه حل نشون بدید. گفتم دختر به پدر تکیه داره وقتی احترام پدر شکست، دختر به کی تکیه کنه؟خب میره تو خیابون کسی رو پیدا کنه..(حجت الاسلام والمسلمین حاج آقا پناهیان)

گاه من بودم دلیل زخم تو     لیک میرنجم هنوز از اخم تو

پدر که باشی به حکم پدر بودنت،حکم همیشه دویدن برایت میبرند،بی اعتراض به حکم فقط میدوی و در تنهاییت نفسی تازه میکنی،پدر که باشی در بهشتی که زیر پای تو نیست باز هم دلهره هایت را مرور میکنی در هر چین و چروک صورتت یک قصه خوابیده و در عمق نگاهت یک انتظار و چشم به راهی است بی پایان


۴۳ نظر موافقین ۲۳ مخالفین ۰

خدایا شکرت

همیشه از دکتر و بیمارستان و...بدم میومده اما خب گذر عمر کاری میکنه که آدم مجبور شه یه سری هم به بیمارستان بزنه ،آبجیم باید گوشش عمل میشد و از دیروز صبح بیمارستانه، دیروز حدودا ساعتای ده بود از خواب بیدار شدم دیدم هیچکی خونه نیست یادم افتاد بله بیمارستانن ،زود تند سریع پاشدم تند تند ناهار درست کردم خب واسه دختری که مامانش نمیذاره تو خونه کار کنه سخته تنهایی کارا رو کردن اطرافمو جمع و جور کردم بابا اومد بهش ناهار دادم و شد ساعت ملاقات ،رفتیم ملاقات و من مامانمو فرستادم خونه یکم استراحت کنه خودم موندم بالا سر آبجیم با تموم نفرتی که از بیمارستان دارم ولی خب مجبور بودم فامیل مامانم که همه تهرانن و فامیل بابا هم که خودتون میدونید ماشاالله..خلاصه بگذریم که غیبت نشه تو اتاقی که آبجیم بستری بود یه بچه هم بود که عمل شده بود بچه ی کر و لال وقتی دیدمش جیگرم آتیش گرفت هیچی نباید میخورد چون گلوش رو عمل کرده بود و بچه هم گرسنه ..نه پدری پیشش بود و نه مادری فقط خالش بالا سرش بود میگفت باباش معتاده و اصلا بفکرش نیست.گفت خرج عملشم فک و فامیلش دادن از شهرستان اومده بودن موندم این پدر و مادرایی که نمیتونن از پس بچه هاشون بر بیان اصلا چرا بچه به دنیا میارن ک اینجوری شه بچه، بچه گریه میکرد و دلم تیکه تیکه میشد همش پنج سالش بود هیچکاری نمیتونستم کنم چون نه میشنید و نه میتونست حرف بزنه. یخورده وضع سر و لباسشون خوب نبود خالش میگفت از اتاق عمل که آوردنش بیرون بچه رو دادن تو بغلم و خودم آوردمش تو بخش بدون هیچ تخت و پرستاری میگفت پتوی بچه خیس شده رفتم پتو بگیرن بهم ندادن واقعا من متاسفم واسه ی این مسئولین که تا میبینن ی نفر یکم مستضعف بنظر میرسه باهاش بد رفتاری میکنن. چون این بیمارستان از بهترین بیمارستاناس اسمشو نمیگم چون مشهوره و جرات نداشتن با ما این رفتارو کنن اما با اونا..

خلاصه  بعد چند ساعت اومدم خونه و سریع شام حاضر کردم و بعدشم ناهار امروزمو تا ساعت یک آماده کردم که صبح زود بیدار نشم. ساعتای دو خوابیدم.مامانم صبح زنگ زد جوابشو دادم گف پاشو یکم برنج درست کن تو حالت خواب و بیداری گفتم غذام حاضره گفت نه واسه این بچه که تو اتاق آبجیته میخام گرسنشه هیچی نمیتونه بخوره برنج شل درست کن گفتم باشه و پاشدم راستش اولش ناراحت شدم چون من دیشب تا دو بیدار بودم که صبح بیدار نشم اما وقتی یادم افتاد به بچه ای که حتی اسمشو نمیدونم پاشدم و با تموم وجودم واسش غذا آماده کردم و فرستادم بیمارستان فک کنم از غذای ظهرمم خوشمزه تر شد. نمیخوام بگم مومنم نه اما من واقعا از این کاری که کردم با تموم وجودم خوشحالم و خوشحال تر از اینکه میتونم با کارم یه بچه ی گرسنه رو سیر کنم.

امیدوارم هیچ بچه ای هیچوقت گرسنه نمونه..  

۲۷ نظر موافقین ۱۹ مخالفین ۰