نامه ی یک مادر به دخترش رو میخوام واستون بذارم که حواسمون به رفتارمون باشه.

«دختر عزیزم

 

اازت میخام روزی که میبینی من پیر شدم صبور باشی  اگه وقتی صحبت می کنیم من یک چیز را هزار بار تکرار می کنم با گفتن: «اینو یک دقیقه پیش گفتی...» حرفمو قطع نکن. لطفا فقط گوش کن. سعی کن کودکیت رو یادت بیاد که من هرشب و هرشب یه داستان رو واست می خوندم تا بخوابی.


وقتی می بینی من چقدر با تکنولوژی جدید ناوارد هستم، بهم زمان بده یاد بگیرم و طوری نگاه نکن که... و به یاد بیار من چه صبورانه به تو همه چیز را آموختم، مثل غذاخوردن مناسب، لباس پوشیدن، شانه زدن موهایت و رویایی با مسائل مسائل روزمره...


و زمانی که پاهای پیر و خسته ام به من اجازه نمی دهند پا به پای تو بیایم، دستتو به من بده، همانطوری که وقتی کوچک بودی تازه می خواستی راه بروی. هنگامی که آن روزها آمدند، ناراحت نباش... فقط با من باش و مرا در آخرین روزهای زندگی ام باعشق درک کن. من فقط می خواهم بگویم... دوستت دارم دختر عزیزم...»

بیایید قدر مامانامونو بیشتر بدونیم