۵۵ مطلب توسط «حوری دخت» ثبت شده است

امیدوارم لایق باشم..

سلام..

سپاس گذار معلمی هستم که اندیشیدن رو بمن آموخت نه اندیشه هارو..

روز معلم رو و روز کارگر و کارمند و رو به همه ی دوستان عزیزم که در این جایگاه های بزرگ هستند تبریک میگم.

چند وقت بود حالم خوب نبود عذر میخام از تاخیرم و اینکه مطالب زیباتون رو نخوندم..ان شاالله جبران میکنم

کلا دوری از خونوادم و یه سری مسائل دیگه بهانه گیرم کرده بود و اینکه بیشتر دوست دارم تو تنهایی خودم باشم..اما امشب به اصرار دوستام رفتم جشن روز معلمی که واسمون تو دانشگاه گرفتن اونجا دانش آموزای دبستان کسایی که قراره دوسال دیگه با عشق بهشون درس بدم برامون سرود خوندن و همین باعث شد روحیه بگیرم و خوشحال از اینکه قراره معلم شم.و خوشحال تر شدم زمانی که همه ی خونوادم بهم زنگ زدن و تبریک گفتن.

کلا من با کارای خیلی کوچیک خوشحال میشم و با کارای خیلی کوچیکم ناراحت...

دعام کنید خیلی..

و سخن آخر،بقول یکی از استادام

معلمی شغل نیست معلمی عشق است

اگر بعنوان شغل انتخابش کرده ای رهایش کن

و اگر عشق توست مبارکت باد(شهید رجایی)

۱۸ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰

پدرم

چند وقت پیش صبح تلویزیون روشن بود و در شبکه سه برنامه ی ماه عسل را نشان میداد. همین طور که خیره به تلویزیون نگاه می کردم نوبت به مرور برنامه ی گذشته ی ماه عسل رسید. برنامه ای مربوط به زندانی ها. .خبر آزادی پدری را به فرزند 8 ساله اش دادند در آن برنامه برگه ی آزادی پدرش را به دستش دادند و گفتند که پدر میاید که پدر آزاد شد.آنقدر ذوق کرده بود که گریه می کرد اشک شوق گونه هایش را نوازش می داد.
وقتی که از او پرسیدند با دیدن پدرش به او چه می گوید؟ بازبان کودکانه گفت : می گم 7 ماهه که ندیدمت.
یک آن دلم شکست نا خود آگاه اشک از چشمانش جاری شد با خود گفتم چه قدر ما به هم نزدیکیم, چه قدر به هم شبیهیم. پدر او در زندان بود پدر من هم؛ او هم چند وقتی پدرش را ندیده بود من هم. راستش را بخواهید به حالش غبطه خوردم حسودیم شد.
پدر او به خاطر گناهی غیر عمد در زندان اسیر بود اما پدر من به خاطر گناه فرزندش در زندان اسیر است. زندان پدر او زندان معمولی است اما زندان پدر من زندان غیبت است زندان غربت. او تنها 7 ماه پدرش را ندیده بود اما من به اندازه ی سالهای عمرم ندیدمش. او کوچک بود و مشکلش پول کاری از دستش بر نمی آمد اما من......
نمی دانم چرا من کاری نمی کنم؟ چرا دلم برایش تنگ نشده؟

یاد آن شهیدی بخیر که برای شادی امام زمانش تمام مشکلات جنگ را تحمّل می کرد و شبانه در بیابانی نماز شب می خواند و در بین رازو نیازش آرزوی شهادت را می شنیدی و زیر لب این شعر را زمزمه می کرد:

«منی که مایه ننگم به حدّ رسوایی
چگونه از تو بخواهم به دیدنم آیی»

آقا جان مارو ببخش ......

الهم عجل لولیک الفرج

۲۷ نظر موافقین ۱۰ مخالفین ۰

شاید خدا دوستم داره...

من اصولا سعی میکنم همه ی راه ها رو واسه کاری که میخام انجام بدم برم که بعدا حسرت نخورم،اون شب وقتی دیدم اسمم تو اسامیه دانشگاه خودمون واسه اعتکاف نبود کلی گریه کردم رفتم تو نمازخونه ی خابگاه از خدا خواستم یکاری کنه برم.صبح سرکلاس استاد که از فضیلتهای ماه رجب و اعتکاف میگفت اشک تو چشمام جمع شدو دوستم بهم گفت ناراحت نباش یکاری میکنیم استاد که قیافمو دید گفت همین حسرت خوردنم خودش کلی ارزش داره.بعد کلاس صبحم رفتم پیش مسئول دانشگاه خواهش کردم قرارداد رو دوباره بنویسه اما گفت فرستادیمش. یادم افتاد دانشگاه علوم پزشکی هم مراسم اعتکاف داره ازکلاسم زدم و رفتم دانشگاه علوم پزشکی ثبت نام کردم با شادی اومدم به دوستام گفتم ثبتنام کردم بالاخره..

اما ظهر شدو با خیال راحت میخواستم بخابم که گوشیم زنگ زد، از دانشگاه علوم پزشکی بود بهم گفتن که شماره دانشجوییت رو بده وقتی گفتم خانومه گفت چرا اینقدر رقماش زیاده گفتم آخه از دانشگاه فرهنگیانم..بهم گفت ما فقط دانشجوهای خودمون رو ثبتنام میکنیم لطفا بیایید و هزینتو پس بگیر جوری بغض کردم که نتونستم باهاش خداحافظی کنم بعدشم کلی گریه کردم، دوستام دلداریم میدادن که عیب نداره شاید مصلحت نیست و من فقط میگفتم نه لیاقت ندارم تا صبح امروز یکی از دوستام بهم گفت یکی از بچه ها انصراف داده و تو میتونی به جاش با دانشگاه خودمون باشی کلی خوشحال شدم و این دفعه واقعنی رفتم اسمم رو جایگزین اون دانشجو کردم..

با خودم میگم شاید خدا دوستم داره...امیدوارم این دفعه دیگه اتفاق بدی نیفته..

اگه لایق باشم و برم واسه همتون دعا میکنم..

امام علی علیه السلام: نشستن در مسجد از نشستن در بهشت برای من بهتر است.

پ ن:شاید بهم بگن داره ریا میکنه که این حرفا رو میگه اما چون حال بدم رو باهاتون در میون گذاشتم خواستم حال خوبمم بهتون بگم خدا شاهده ذره ای قصدم این نیست که کارم رو جار بزنم و ناراحت میشم از کسایی که بهم میگن اینا ظاهریه و خدا باید تو قلبت باشه و اینا رو ظاهر بینان درست کردن..توقع نداشتم..

پ.ن2: قول میدم امشب پستاتون رو بخونم

۲۰ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰

بی لیاقتیم ثابت شد...

حالم بده،بدتر از همیشه..

وقتی دلم  به چیزی احتیاج داره ک حالش خوب شه

وقتی تنها چیزی که میتونه آرومت کنه اعتکاف باشه

وقتی اعتکاف ثبتنام کرده باشی اما اونقدر بی لیاقت باشی ک اسمت جزو دانشجوها نباشه..

تنها کاری که از دستت برمیاد اشک ریختن میشه

۱۹ نظر موافقین ۸ مخالفین ۰